زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن مادر از رویِ سرم، بالِ وفا جمع نکن چادرت را بتکـان و بده بر زینبِ خود معجـرِ خاکیِ خود را ز حیا جمع نکن ناامـیـدانه به اطـراف چـرا مینگـری؟ بار و اسبابِ سفـر را گلِ ما جمع نکن نَفَست؛ هم دَم و هم بازدَمش مثلِ مسیح نفـسی تـازه کن و مـوجِ بـقـا جمع نکن نَفَـسِ شـیـرخـدا بر نَـفَـست بـسـته شـده سـفـرۀ زنـدگـیِ شـیـرخـدا جـمـع نـکـن این حسین است که بوسه بزند بر کفِ پا عـقـدهها در گـلویِ کـربـبلا جـمع نکن از حسن هیچ نمانده بجز از مویِ سفید در دلِ این پـسرت آه و نـوا جـمع نکن بیشتر از همه کس دل نگرانم به حسن حفـظِ اسرار نکـن درد و بلا جمع نکن آخرین خواستۀ زینبِ تو این شده است از سـرم سـایۀ الطـافِ خـدا جـمع نکن |